خاطره دوم من

خاطره دوم من

سلام اینم خاطره دومهمن یه روز جمعه با خانودم رفته بودیم خونه باغ که تو یه روستا بود خونه خیلی با حلیه وسط باغ یه خونست حالا یه چند دقیقه قبل از این که بر گردیم من سلیقم گرفت گفتم یه جارو بکشمو خونرو جمو جور کنم که بریم داشتم تموم میشدم که بشت کجا کفشی رو که لوله جارو رو گرفتم یه چیز بزرگ ومحکم رفت تو لوله جارو جارو دیگه نمیکشید منم فک کردم عروسکه یا ... همین که لوله جارو رو گرفتم طرف خودم یه موش خونه گی ازش بیرون اومد واس یه چند ثانیه چشم درچشم هم شدیم که با برت کردن لوله از طرف من تموم شد خخخخخخ حالا یه خاطره حال به هم زن از ساندویج دارم که بمونه واس بعد از ساندویچم موش در نیومد فکر ب نکنید ولی بازم حال به م زنه شاید کسی جرئت نکنه دیگه سانویچ جگ بخوره من برم بخوابم دیر شد شما هم نظر بده همین طوری نخند میره تو دلت



نظرات شما عزیزان:

adnan
ساعت14:29---21 آذر 1393


حیفم آمد که صبح را ،

با نفس خوب خدا " هــا " نکنم !

بیت بی معنی " من بودن " را ،

با غزلهای صدا " مــا " نکنم !

حیفم آمد که در این روز دل انگیز خدا...

گره ی کوچکی از قلبی را ،

به سرانگشت دعا وا نکنم!
...................
برات ارزوی بهترین زندگیو میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ یک شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 23:56 ] [ سونیا ]
[ ]